- انعطافپذیری ولی فقیه برای اداره کشور چگونه قابل استدلال است؟
مقصود از مطلقه نه آن معنایی است که دشمنان ما مطرح میکنند، آنان مطلقه را به معنای فساد میگیرند. مطلقه به معنای انعطافپذیری و در حقیقت یک کلید در دست دستگاه ولایت است که در رأسش رهبری قرار دارد، برای تصحیح و تحول در امور. رهبری از اختیارات خودش استفاده میکند تا مسیر را در جهت پیشبرد اهداف انقلاب به جلو ببرد. این را شما در کنار بخش اول فرمایش ایشان قرار بدهید که درباره مسئله وفاداری و حفظ اصول انقلاب مطرح کردند. ایشان گفتند که ما با یک چالش میان حفظ اصول و دستاوردهای مادی و معنوی مواجه هستیم. ایشان در آن بخش تأکید کردند که ما باید پایبند به اصول باشیم و هر وقت پایبند به اصول بودیم، به آن پیشرفتها، چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی رسیدهایم، منتها چون گاهی اوقات رسیدن به نتایج زمانبر است، عدهای از نخبگان تصور میکنند که اگر ما دست از اصول برداریم ممکن است زودتر به نتایج مادی برسیم. لذا انعطافپذیری در کنار این بحث به این معناست که رهبری بتوانند با توجه به شرایطی که پیشمیآید، عملکرد و رفتار کشور را اصلاح کنند و براساس همان حفظ اصول و پایههای اصلی، بتوانیم اهداف اصلی انقلاب را پیش ببریم.
- دشمنان از این انعطافپذیری تعبیر دلخواه کردند.
ما اگر حرکتی کنیم که مسیر این حرکت درست نباشد، بهطور طبیعی انقلاب به چالش کشیده خواهد شد اما اگر این حرکت زیرنظر یک فقیه عادل پیش برود انحرافی در کار نخواهد بود. ما باید مقدمات کار را درست تبیین کنیم. دشمنان خردهگیر به این مفهوم، با مفهوم عدالت آشنایی ندارند و به آنچه ما درخصوص عدالت باور داریم، باور ندارند. تکیه ماروی مفهوم عدالت است. ما میگوییم ولیفقیه عادل، چنین فقیهی هیچگاه براساس سلیقه شخصی خودش عمل نمیکند بلکه براساس مصالح عمل میکند و بهطور طبیعی مواضعی نیز که اتخاذ میکند در راستای پیشبرد انقلاب است. ما در چارچوب مبانی فکری و اعتقادی خودمان حرف میزنیم. ما ولایت فقیه را استمرار حرکت امامت میدانیم. اگر از این منظر نگاه کنیم، بهطور طبیعی برداشت ما، از برداشت آنان که عرفینگری و عرفیسازی میکنند، متفاوت خواهد بود.
- حیطه اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی را چگونه تبیین میکنید؟
یک سلسله اختیارات در قانون اساسی برای ولیفقیه درنظر گرفته شده است تا از این نظر وظایف ولی فقیه از وظایف سایر افراد کاملاً تفکیک شود. معنای این تعبیر این است که دیگران نمیتوانند در حیطه وظایف ولیفقیه دخالت کنند اما اینکه آیا ولی فقیه الزاماً همین گونه مسائل را دارد یا نه، به موضوعی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام میماند. این موضوعات بهصورت کلی آمده است اما این کلی میتواند مصادیق مختلفی داشته باشد که با مثالهایی ازقبیل مجمع تشخیص مصلحت یا هیأت حل اختلاف، که اخیراً ایشان نهادسازی کردند و جزو اختیارات رهبری است، قابل تبیین است. کلیات این مصادیق را قانون اساسی بیان کرده است و اینگونه نیست که خارج از قانون اساسی باشد. موقعی که وارد مصادیق میشویم، افراد تصور میکنند اتفاقی خارج از حیطه اختیارات روی داده است.